محمود مشرف تهرانی(م.آزاد)
گل من،پرنده ای باش و به باغ باد بگذر.
مه من،شکوفه ای باش و به دشت آب بنشین.
گل باغ آشنایی،گل من،کجا شکفتی
که نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه به دست مست بادی خط آبی پیامی.
نه بنفشه یی،
نه جویی
نه نسیم گفت و گویی
نه کبوتران پیغام
نه باغ های روشن!
گل من،میان گلهای کدام دشت خفتی؟
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی؟
گل من
تو راز ما را به کدام دیو گفتی؟
که بریده ریشه مهر،شکسته شیشه ی دل.
منم این گیاه تنها
به گلی امید بسته.
همه شاخه ها شکسته.
به امیدها نشستیم و به یادها شکفتیم.
در آن سیاه منزل،
به هزار وعده ماندیم
به یک فریب خفتیم...
ـــــــــــــــــــ
باغ ستاره ها که سوخت
آمده بود و میگریست،
مثل ستاره های صبح،
مثل پرنده های باغ آمده بود (خسته بود
روی چمن نشسته بود
مثل شکوفه های سرخ)
آمده بود،می گریست،
گفتم: ای پرنده
نیست!
جز قفسی نمانده است؛
سینه ی آسمان تهی ست
آمد گریه کرد رفت
باران بود در بهار
آمد در اتاق من،
بوی بنفشه ماند و خک
یاد پرنده ماند و باغ